در من دخترکی زندگی میکند
که بهانه گیریهایش تمامیندارد ...
هر روز گریه میکند، قهر میکند، فریاد میکشد و پا بر زمین میکوبد ...
نه با وعدهی عروسک آرام میگیرد و نه با لالایی خوابش میبرد .
میگوید سخت دلتنگ کسی ست؛
نه از خواستنش خسته میشود، نه فراموش میکند و دست میکشد
دخترکم خیلی عاشق است ...
اما من
زنی هستم
که هر صبح روبروی آینه میایستد
موهایش را میبافد، آرایش میکند،
به لبهایش لبخند میآویزد، سرش را بالا میگیرد و قدمهای محکم برمیدارد که مبادا کسی خیال کند بدون عشق کم آورده است.
بازدید : 547
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 0:37